طفاطمه شعبانی :سریال مینو که به تازگی از شبکه یک سیما پخش میشد
سریالی عاشقانه در بستر جنگ بود.دراین سریال هنرمندان خوبی چون پروانه معصومی،
محمود پاک نیت و سیاوش طهمورث همبازی هنرمندان جوان بودند. پروانه معصومی از
هنرپیشه هایی است که کم و گزیده کار میکند و در این سریال نقش مادرخانواده ای
خرمشهری را ایفا میکرد که ناخواسته درگیر جنگ شده بودند. بهانه پخش این سریال با
«پروانه معصومی» گفتگویی کردیم و از مادرانگیاش شنیدیم.
نقشتان چه ویژگی داشت که
بازی در این سریال را پذیرفتید؟
همیشه سعی دارم نقشی را
بپذیرم که حتما یک ویژگی داشته باشد اما نقش من در این سریال ویژگی خاصی نداشت
درعوض خود قصه برای من ویژگی داشت. متاسفانه ما قصه هایی را نداریم که بتواند به
خوبی بلاهایی که در آن زمان بر سرمردم خوزستان- مخصوصا خرمشهر- آمد را به نمایش
بگذارد. به دلیل جذابیت قصه تصمیم گرفتم در این سریال بازی کنم تاببینم در
جنگ چه برسریک خانواده میآید. به نوعی یک ادای دین بود به خوزستانیهایی که این
همه بلا را تحمل کردند. به نظرم قصه این سریال یکی از صدها قصهای است که میشود
درباره جنگ تحمیلی و 33 روز محاصره خرمشهر ساخت. من خانواده خرمشهری را میشناسم
که حاضر به ترک خانه و زندگیشان نشده بودند و برادرشان به خواهرها و مادر گفته
بود من یک اسلحه پُردارم ، اگر دشمن آمد همه شما را میکشم تا به دست آنها
نیفتید!! در این فیلم اوج قساوت و سنگدلی بعثیها خیلی خوب به نمایش گذاشته شده
است خصوصا آنجا که عماد را از مرگ نجات داد و وقتی برگشت عماد از پشت
سرزد،بهتر از این نمیتوانستیم فجایع جنگ را مجسم کنیم؛ این ویژگی ها
را خود سریال داشت نه نقش.

قبول دارید سریال مینو سریال
جنگی نبود بلکه یک جور عاشقانه جنگی بود و عشقی که درون سریال جریان داشت زیبایش
کرده بود.
کاملا درست است، یک قصه آقای
بیضایی در مورد شهریور 1320 دارد که جنگ است اما شما کوچکترین تقه و صدای تیرو
تفنگ را نمیشنوید اما وضعیت جنگی است و جنگ را درداخلش حس میکنید. نمیخواهم این
سریال را با آن مقایسه کنم اصلا این قصد ندارم اما میخواهم بگویم همه فیلم های جنگی
نباید صرفا پر از توپ ، تانک ، هواپیما و بمباران باشد بلکه این هنر کارگردان است
که توانسته یک فیلم عاشقانه بسازد که تمام مدت جنگ، سختیها، گرسنگیها و تشنگیها
را در فیلم ببینید.
شما تجربه زندگی در شرایط
جنگی را داشته اید؟
این تجربه را در حد موشک
باران تهران داشتم. در موشک باران تهران ما تازه فهمیدیم جنگ چیه؟ تا آن زمان به
درستی نمیدانستیم، صرفا برداشت ما از جنگ آنچه که در اخبار و در فیلمها نشان میدادند،
بود. یادم میآیدیک شب رادیوهای خارجی اعلام کرده بودند خیابان فاطمی را میزنند-
منزل من فاطمی بود- به همراه همه فامیل وخواهرها در باغ برادرم در فرحزاد جمع
شدیم. به جز ما عده زیادی از مردم هم به باغ پناه آورده وآنجا کنار استخر خوابیده
بودند. اذان صبح شد و هنوز جایی را نزده بودند.گفتم خدا را شکر امشب نزدند، سوار
ماشینم شدم که به خانهام بروم. در بین راه غرب تهران را موشک زدند منتها آنقدر
گیج بودم که نمیفهمیدم باغ برادرم هم غرب تهران است!! وقتی به خانه رسیدم
پسرخواهرم تلفن کرد که خاله نترس فرحزاد را زدند اما ما همه زنده هستیم! به قدری
حالم خراب شد که نمیتوانستم رانندگی کنم و با آژانس به فرحزاد رفتم. همه زنده
بودند اما چیزی از خانه برادرم باقی نمانده و تمام درو پیکر کنده شده و ترکشها از
بالای سرشان گذشته بود. ارتش و پلیس آمده بودند میگفتند: شانس آوردید که همه
خوابیده وبه حالت درازکش بودید. بعد از آن شب همه تب کردند!! پسر من تب 40
درجه کرد. میگفتند به دلیل موج انفجار است. یک مینیبوس کرایه کردیم و با خواهرها
به شاهرود و منزل خواهر دیگرمان رفتیم. واقعا آواره شده بودیم. درشاهرود هرجا که
می رفتیم به ما میگفتند جنگ زده هستید؟ باورکنید این کلمه جنگ زده مثل یک خنجر در
جگر من فرو میرفت!! شما حساب کنید چقدر از این آدمها داشتیم که جنگ زده بودند و
خانه و زندگیشان را از دست داده و با هیچی، فقط جانشان را برداشته و به شهرهای
دیگر آمده بودند؟ این سریال خیلی واقعی بود- نه اینکه چون من بازی کردم این را
بگویم- حس میکردم همه چیز درست و همه چیز سرجایش است.
بازخوردی ازبازیتان
در سریال مینودیده اید؟
نه والله! چون من در تهران
نیستم و در روستایی در شمال ایران زندگی میکنم زیاد در مجامع و بین مردم نبودم که
کسی چیزی بگوید و بازخوردی ببینم.
دلیل کم کاری تان در چند سال اخیر چیست؟
باید نقشی باشد که دوست داشته باشم، اگر
دوست نداشته باشم ارتباط برقرار نمیکنم و ترجیح میدهم کار نکنم؛ البته در این
سریال به طور استثنا قصه را دوست داشتم و اینکه یک کارگردان جوان این سریال را میساخت
و این کارگردان را از مستند سازی اش میشناختم و نظرم این بود که کسی که مستندسازی
کرده قطعا میتواند یک کار خوب بسازد.
جوان بودنکارگردان
شمارا به شک نینداخت که نکند سریال خوب از آب در نیاید؟
اصلا. از یک طرف چون
مستندهاش را دیده بودم، از طرف دیگر جوان است اگر امثال من و آقای پاک نیت و آقای
طهمورث کمکش نکنیم کی باید کمک کند؟
شما همیشه نقش مادر را خیلی
خوب بازی میکنید، شخصا نقشتان در سریال تا صبح را فراموش نمیکنم ، همپای شما
گریه کردم!
چون من یک مادرم!! درکل من
بچه ها را خیلی دوست دارم الان هم نسل جوان را خیلی دوست دارم. تا زمانی که بچه
دار نشده بودم فقط بچه ها را دوست داشتم اما وقتی خودم بچه دار شدم وقتی میدیدم
بچهای تب میکند انگار خودم تب میکردم، بچه ای زمینمیخورد و جایی اش درد
میگرفتانگار خودم زمین میخوردم ودرد میکشیدم واین حس بعد از بچه
دارشدنم صدبرابر شد. یک دوست داشتن ساده نبود ارتباط بدن به بدن بود. در سریال«
تاصبح» خودم هم زار می زدم آن قسمتی که دخترم را اعدام میکردند و برای آخرین
دیدار نزد من میآمد، به سختی خودم را کنترل کردم که گریه نکنم و وقتی رفت آن زاری
که میزدم بغضی بودکه در تمام مدت فیلمبرداری داشتم و ترکید. درسریال مینو هم من
یک مادرم. من واقعا مادرانگی ام را بازی میکنم، وقتی زنی مادره، مادر همه هست!.